از دل نرود هر آنکه از دیده برفت
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
تکلیف نقطه را روشن کن
payman jozi پیمان جوزی
페이만 ペイマン 払男
Sunday, October 29, 2006
صورتت
ترکیب رنگها را عوض می کند
اگر بدانی
محو رنگ است
در حضور همنشینی چشمانمان
Saturday, October 28, 2006
نمی دانمی نیست
نمی پرسم چرا
چونش را می دانم
سیاهی از شغال پدیدار است
اینجا سرد است
Tuesday, October 24, 2006
به سپاس برخواسته ام
می دانم که نمی دانمی نیست امروز
این گرمای تنت
راه راست
من ایستاده ام اینجا
شرابم ریخت
Friday, October 13, 2006
به شور هیجانی در آمیختم که شرمی در آن نیست می خندی و گاه با نگاهی که کمی از عصبانیت است به من نیم نگاهی می کنی من در همان شرم خوشایند به دلم می گویم بزرگی در لحظه اش نمی گنجد و خود باور ندارد