Monday, June 30, 2008



به چشم خیره شده بودم

چشمان تو را

خوب یادم می آید

آن روزها

گیرایی خوبی داشتند

Sunday, June 29, 2008


کشمکشی است

میان من و من

تو و تو

چه نگاه خامی است

اگر من را

و تو را

اینگونه

نبینیم

Friday, June 27, 2008



باز همان دیوانگی همیشگی


هر از گاهی از درون می لرزم


صدا و بوی آشنای تو


که برایم تازگی دارد


هوش ربایی می کند


و من باز نمی دانم می زنم



08/06/78


طعم آن چیپسها را به یاد داری؟

و همیشه با مزه لیموی تو

و دوغ آبعلی

***

قرار بود ننویسم

نشد، تو نخوان

Tuesday, June 24, 2008



دندانه دندانه می شود

این لبه نرم احساس

از تصور تصویر با تو بودن

یا نبودن


هنوز هم

هر کلمه صدای آرام من

به گوش تو فریادی است

نگفته ها را هم

چنان می شنوی

که من

روزی صدبار گفته ام

***

این تنت چه عریان است

Monday, June 23, 2008



این جنگجوی بدون زره

با هیچ زخمی

از میدان به در نمی رود

تیر را بیرون می کشد

و

همچنان

به سمت اویش می تازد

تو



دل


آرام نمی گیرد


از روزنه ای که هوایی بیاید


مست تر می تپد


حتی اگر


تو آن دورترها باشی


Saturday, June 21, 2008



شیشه نازکی دارد عشق


می دمی در آن


می سازیش


و نگاه می کنی


دوستش داری


و


به ناگاه


ترکی بر می دارد






سکوتی طولانی



یک خداحافظی صمیمانه



و



بوسه ای روی گونه



***



اما شاید این



آرامشی است



برای هر دو ما



صدایت کردند

و من

اینجا نشسته ام

برابر این صفحه باز

و آخرین کلمه

که می بوسمت

آبدار

Thursday, June 19, 2008



کلمه کلمه ات

به جانم می نشیند

همان لحن دلنشینی است

که من می خواهم

روح مبارز من

دوباره بیدار است

Tuesday, June 17, 2008


چه لذت عمیقی است

وقتی زمین را حس نمی کنی

شاید همان احساس بی وزنی است

در برابر زیبایی های تو

Monday, June 16, 2008



آنچه خواستی شد


قلب این مرد را ربوده ای


دوباره


و سپس


نگهداریش با توست

Sunday, June 15, 2008


یکبار و کوتاه می پرسم

اگر بال پرواز داری

اینجا

آغوش من

مامن گرمی است

Saturday, June 14, 2008

بوسه بر چشمانت



چشمان منتظرت را می بینم


که به سطر اول این نوشته خیره شده


من


آن چشمان را دوست دارم


همان چشمهای خیره


از راهی دور


چه لبهایی برای بوسیدن

Wednesday, June 11, 2008


این ذهن مشغول مرا

صدای توست

که آرام می کند

هنوز هم زنده می شوم از

تجسم صورت تو

هستم


هیچ کس نمی داند

که پر پرواز امروزم را

سالها پیش گشوده بودم

اما امروز

آزاده تر پر می زنم

باز تو


به انتظار نشسته بودم

کسی نمی دید

یک روز

دو رزو

ده روز

ده سال

اما هنوز بوی مشک

مدهوشم می کند

***

امروز باز در آسمانم

Monday, June 09, 2008

سرخوشم




روز می گذرد


شب می خندد بر او


نیمه شب خستگی و بی خوابی


صبح هیچ نمی خواهم باشد


که سحر


کافی است مرا




77/02/27

Saturday, June 07, 2008


به سادگی عاشق نمی شوم

حتی یکبار هم

***

اگر نباشم ، نیستم

***

گاهی شاید دلتنگ می شوم

اما

هوای آلوده نمی خواهم