Saturday, December 27, 2008


بهشت من
سرزمینی است که در آن
گندم ها خوب می رویند
شاید تو
گندمزار من باشی

Friday, December 26, 2008


وقتی

انگشت کوچک دستت را

نرم لمس می کنم

لرزش ریز آن

صد ناگفته گوید

با من

Tuesday, December 23, 2008


یکی بیشتر نمانده

همین گوشه میز

کنار نعلبکی فال قهوه ام

شاید صبح

ناشتا بخورمش

...شاید

***

اینجا صحبت از نور است

و چشمهایی که به نور

عادت می کنند

***

صبح می شود

Saturday, December 20, 2008


دیر می گذرد بی تو

یک شب بی ستاره

عمر تلف شده ای است که

با حقیقت من

تضاد دارد

Wednesday, December 17, 2008


ستاره ای

درونی

آسمانی

هستی و نیستی

خوابی

صبحی

ستاره ای

Thursday, December 11, 2008









When Somebody Loves You - Alan Jackson

When your heart is all alone every second
Seems so long
When it's just you, you can't see through
Those ol' clouds that rain so blue

But when somebody loves you
There's nothing you can't do
When somebody loves you
It's easy to get through
When somebody loves you
The way I love you

When it's late, the sun hangs low
By yourself, nowhere to go
Sing a song, you dance alone
Play solitaire and stare at the phone

But when somebody loves you
There's nothing you can't do
When somebody loves you
It's easy to get through
When somebody loves you
The way I love you

So let's put aside our foolish pride
And let our hearts say hello
We both agree we're just no good
At bein' on our own

'Cause when somebody loves you
There's nothing you can't do
When somebody loves you
It's easy to get through
When somebody loves you
The way I love you

The way I love you
The way I love you


بغضی آغشته به لبخند

برای آرامش چشمانت

یک چند نفسی عمیق

سردردی آرام

و دوباره

چشمان تو

Tuesday, December 09, 2008


این کمای چند ساعته

دلتنگی

انتظار

خواب

Saturday, December 06, 2008


نوشتن برای تو

و شاید ننوشتن

تو روزی امشب را

به خاطر خواهی آورد

شاید با من

همین روز عاشقانه

Sunday, November 30, 2008

Taboo


شجاعتم را

پنهان می کنم گاهی

اما

با نگاهی

از یاد می برم

قوانین

یک عشق تابو را

Saturday, November 29, 2008


در آغوش من
دو چشم
لبی خندان
و
آسمانی از ستاره بود

Saturday, November 22, 2008


هر بار

از توهمی می آید

کمی می ماند

در هم می کوبد

چنان می ماند

که تو

از هر بار

غافل تری

Sunday, November 16, 2008


خواستن عاشقانه ام

از درون است

اما هنوز راهی است

تا

عاشقانه خواستن

این عادت زاده با من


کودکانه خندیدم امروز

به نگاهی که پاسخم داد

حسش هنوز بیدار است

اما

او خود نیست

و من

باز نمی دانم می زنم

Saturday, November 15, 2008


چشمهایش

برقی دارد

که به من لبخند می دهد

صدایش

و هوای نفسش

Sunday, November 09, 2008

The CN Tower Love


دیوانگی است به یاد آوردنش

اما همیشه می ماند

گاهی هنوز

نمی دانم می زنم

و لبخندی

Tuesday, October 28, 2008



Who can it be knocking at my door?
Go 'way, don't come 'round here no more.
Can't you see that it's late at night?
I'm very tired, and I'm not feeling right.
All I wish is to be alone;
Stay away, don't you invade my home.
Best off if you hang outside,
Don't come in - I'll only run and hide.

Who can it be now?
Who can it be now?
Who can it be now?
Who can it be now?

Who can it be knocking at my door?
Make no sound, tip-toe across the floor.
If he hears, he'll knock all day,
I'll be trapped, and here I'll have to stay.
I've done no harm, I keep to myself;
There's nothing wrong with my state of mental health.
I like it here with my childhood friend;
Here they come, those feelings again!

Who can it be now?
Who can it be now?
Who can it be now?
Who can it be now?

Is it the man come to take me away?
Why do they follow me?
It's not the future that I can see,
It's just my fantasy

Oh...Who can it be now?
Oh...Who can it...Who can it...
Yeah yeah yeah

Saturday, October 04, 2008


یک گل صورتی روی میزمانده

و هوای نفسی

و احساس تن چسبانی

نگاه کن

چگونه چیزهایی

قطره قطره آب می شود

و من

باز

نمی دانم می زنم

Sunday, September 21, 2008


چقدر فرق است

بین تو و تو

حتی در سکس

Wednesday, September 17, 2008


چه ساده

جشمهایش مرا می ربود

و من

که مست از دو سه پیاله

و چند دود

به بازی احساس

نرم می خندیدم

سالها بود

که آزاد اینگونه

مست نبوده ام

Sunday, August 17, 2008



با زبان خودم


لحظه به لحظه می گویم


من همانم


که باید بایستم در کنارت


ایستاده ام و تو می دانی


حتی دستت را که بوسیدم


تو خوب می دانستی


فقط یک بوسه ات را


می خواهد


With my own language
Moment to moment I’m telling you
I’m the one
who should stay for you.
I’m standing beside you and you know that.
Even when I kissed your hand
You knew that.
I just need a kiss back

Thursday, August 07, 2008

چند کلمه نوشتم

خط زدم

تا تو نخوانی

***

Friday, August 01, 2008



تویی که می رقصانی


این آتش را


چشم بر هم زدنت


زرتشت را


مدهوش سازد


از شرر

Monday, July 28, 2008



تو کجایی

فکر کردی جایت را کسی می گیرد

تو تنها هستی

این میان

همین یک دو کلمه

شبم را سحر می سازد

Tuesday, July 22, 2008


این شبها


که آرام می خوابم را


از که دارم


این دل دونده مدهوش


این نگاه آرام را


از چه دارم


***


یک بوسه بر گوشه لبت


کافیست

Sunday, July 20, 2008


دچار شده ام

سحر سحر چیز غریبی نیست

سالهاست که بیدارم می کند

اما

دچار عادت شدن چیز دیگری است

سنگینی احساس سینه ام را می فشارد

با تو هیچ نمی خواهم

15/11/76

***

تولدت مبارک

Saturday, July 12, 2008



صبح شده بود


و من


هنوز طعم لبهایت را


تجربه می کردم


خاطره خوبی است که هنوز هم


تجربه اش می کنم


اما نمی دانم


تا کدام روز با من خواهد ماند


سالها گذشته است

Wednesday, July 09, 2008


آغوشت را بخواهم


مضیقه ای است


این بغلها نه آغوش است


نه بوس


***


فقط بادی است که می وزد

Friday, July 04, 2008




چشم به در دارد این مجنون



تو بودی که اول بار



مجنون خواندی مرا



و من



همچنان دیوانه ام



و



نمی دانم می زنم



شود که روزی به سحر برخیزم

Tuesday, July 01, 2008


هوای عاشقی است هنوز
حتی
به چند خط قانع می شوم
و خوب است که تو می دانی
فاصله
چه راه کوتاهی است

Monday, June 30, 2008



به چشم خیره شده بودم

چشمان تو را

خوب یادم می آید

آن روزها

گیرایی خوبی داشتند

Sunday, June 29, 2008


کشمکشی است

میان من و من

تو و تو

چه نگاه خامی است

اگر من را

و تو را

اینگونه

نبینیم

Friday, June 27, 2008



باز همان دیوانگی همیشگی


هر از گاهی از درون می لرزم


صدا و بوی آشنای تو


که برایم تازگی دارد


هوش ربایی می کند


و من باز نمی دانم می زنم



08/06/78


طعم آن چیپسها را به یاد داری؟

و همیشه با مزه لیموی تو

و دوغ آبعلی

***

قرار بود ننویسم

نشد، تو نخوان

Tuesday, June 24, 2008



دندانه دندانه می شود

این لبه نرم احساس

از تصور تصویر با تو بودن

یا نبودن


هنوز هم

هر کلمه صدای آرام من

به گوش تو فریادی است

نگفته ها را هم

چنان می شنوی

که من

روزی صدبار گفته ام

***

این تنت چه عریان است

Monday, June 23, 2008



این جنگجوی بدون زره

با هیچ زخمی

از میدان به در نمی رود

تیر را بیرون می کشد

و

همچنان

به سمت اویش می تازد

تو



دل


آرام نمی گیرد


از روزنه ای که هوایی بیاید


مست تر می تپد


حتی اگر


تو آن دورترها باشی


Saturday, June 21, 2008



شیشه نازکی دارد عشق


می دمی در آن


می سازیش


و نگاه می کنی


دوستش داری


و


به ناگاه


ترکی بر می دارد






سکوتی طولانی



یک خداحافظی صمیمانه



و



بوسه ای روی گونه



***



اما شاید این



آرامشی است



برای هر دو ما



صدایت کردند

و من

اینجا نشسته ام

برابر این صفحه باز

و آخرین کلمه

که می بوسمت

آبدار

Thursday, June 19, 2008



کلمه کلمه ات

به جانم می نشیند

همان لحن دلنشینی است

که من می خواهم

روح مبارز من

دوباره بیدار است

Tuesday, June 17, 2008


چه لذت عمیقی است

وقتی زمین را حس نمی کنی

شاید همان احساس بی وزنی است

در برابر زیبایی های تو

Monday, June 16, 2008



آنچه خواستی شد


قلب این مرد را ربوده ای


دوباره


و سپس


نگهداریش با توست

Sunday, June 15, 2008


یکبار و کوتاه می پرسم

اگر بال پرواز داری

اینجا

آغوش من

مامن گرمی است

Saturday, June 14, 2008

بوسه بر چشمانت



چشمان منتظرت را می بینم


که به سطر اول این نوشته خیره شده


من


آن چشمان را دوست دارم


همان چشمهای خیره


از راهی دور


چه لبهایی برای بوسیدن

Wednesday, June 11, 2008


این ذهن مشغول مرا

صدای توست

که آرام می کند

هنوز هم زنده می شوم از

تجسم صورت تو

هستم


هیچ کس نمی داند

که پر پرواز امروزم را

سالها پیش گشوده بودم

اما امروز

آزاده تر پر می زنم