Monday, December 31, 2007


شبها

به ما سخت می گذرد

پس هر لحظه اش

دل فشرده می گردد

و فشرده تر

و من

نمی دانم می زنم

و در نمی دانم مانده ام باز

Monday, December 24, 2007


سخت ترین قسمت زندگی

وقتی است که می بینی

عزیزترینت

در اشتباهی کم جبران

پافشاری می کند

و تو هر چه بگویی

از نقطه ای کمتر است

چون نمی داند چرا

و

می دانی که در خسران است

و تو

وا مانده ای

چون او

کله شقی بیش نیست

***

جبرانش بسی مشکل است

Saturday, December 22, 2007


تو

همیشه برای من

طعم ذغال اخته را تداعی می کنی

گاهی ترش و گس

گاه با نمک دلنشین تر

چند باری هم هسته سفت چوبینت را

زیر دندان حس کردم

اما همیشه هوس خوردنت را دارم

Thursday, December 20, 2007

It's Christmas


گاهی ساده و گاهی ابلهانه

اما عاشقانه

و نمی هراسم از بی عدالتی ها

اینجا

من کریسمس را

در خود می بینم

Saturday, December 08, 2007

Jingle Bells by BoneyM


از هر جنسی که هستم

گاز

مایع

جامد

شاید چون جیوه

هرچه

این روزها را

با شنیدن آهنگهایش

آرام می گذرانم


CHORUS:
Jingle bells, Jingle bells, Jingle all the way.
Oh what fun it is to ride in a one-horse open sleigh.
Jingle bells, Jingle bells, Jingle all the way.
Oh what fun it is to ride in a one-horse open sleigh.

Repeat Chorus

VERSE:
Dashing thro' the snow, in a one-horse open sleigh.
O'er the fields we go, laughing all the way.
Bells on bob-tails ring, making spirits bright,
what fun it is to ride and sing a sleighing song tonight.

Chorus

Repeat Chorus

VERSE:
A day or two ago, I thought I'd take a ride
And soon Miss Fanny Bright
Was seated at my side
The horse was lean and lank
Misfortune seemed his lot
he got into and drifted back, and we we've got upset

Chorus
Repeat Chorus

VERSE:
Now the ground is white,
Go it while you're young!
Take the girls tonight,
And sing this sleighing song.
Just get a bobtail'd bay,
Twoforty for his speed,
Then hitch him to an open sleigh
And crack! You'll take the lead.







Friday, November 30, 2007


این روزها

به یاد می آورم

مرور می کنم

و شاد می شوم

فردا را بیشتر دوست دارم

Wednesday, November 21, 2007


مبارز

لقبی است که هر کس

بنا به تجربیاتی که در طول دوران مبارزه اش

در هر نبردی

داشته به او تعلق می گیرد

شجاعت است اگر

در جنگ

چشمانت را باز نگه داری

Wednesday, November 14, 2007


هر که هست باشد

عاشقش هستی

به هر علتی

او می پندارد یا می گریزد

هر چه گذردعاشقش هستی

و این می ماند

دریغی نیست

Tuesday, November 13, 2007


گاهی به زبان نمی آید

گاه از وصف به دور است

صورتش

نگاهش

و آنچه که چون امروز می رسد

Friday, November 09, 2007


سوختم

رفتم تا بچه گیم

برگشتم

Saturday, November 03, 2007


نوشتن

و ننوشتن

و کرم نوشتن

و خواندن

و فهمیدن اینکه من هوس ذرت سرخ کرده کرده ام

و من تشنه خواندن

***

گاهی از اینکه هر دو نوعی به این درک رسیده ایم در خودم جا نمی شود

***

( این را باید دو هفته پیش می نوشتم )

Wednesday, October 31, 2007


زمانی یاد گرفته بودیم
شاد باشیم
آنجا
در دوران کودکی و نوجوانی
و گاهی هم تجربه کردیم
تنها هم شاد باشیم
اما نه یادمان دادند
و نه آموختیم
با هم لذت بردن را
***
حال برای ما
کنار هم بودن نقشی از زندان دارد



Friday, October 26, 2007


چقدر از نگاهت دلت را می خوانم

احساس من چقدر به صورتت نزدیک است

***

آنجا

من به ظاهر مردی عاشقم که چشمهایی بسته دارد

اینجا

این مرد ساده کدهای نگاهت را می خواند

و به سادگی و گاهی از یاس

می لرزد

***

باید بدانی

یا یاد بگیری

مرا با تکرار گذشته تناسبی نیست

جنسم چند قدمی جلوتر از زمان است

و
وابستگی اش از نوع بند نیست

Friday, October 12, 2007


و من

دوباره همان هستم

پیمانی که پوستش

جا کم دارد

و جایی که

ایستادن معنا ندارد

و زنده ام

مثل پرنده ای که

شنا را از پرواز آموخته

Thursday, October 04, 2007


نمی دانم

تمام اشتیاقم

آن است که

من همان باشم

که می طلبی

درونم آتش است

از بیرون آرام

و می دانم

ستایشت

برایم

دشوار نیست

***

این همان عاشقانه های من است

که می گفتی

Sunday, September 30, 2007

The sign of life


و

گاهی

غمگینم میسازد

هر آنچه که می گذرد

و نشانه هایی که

من می گذرم از آنها

و بعد می بینمشان

مثل

همان برق چشم زیبایی که به یک لحظه

تمام زیبایی است

ومن

سپس زنده ترم

و

من همان پیمانم

Thursday, September 27, 2007


نمی نویسی

من می نویسم

نمی خوانی

من می خوانم

می بوسم

می خواهم ببوسی

زنده ام

تا شاداب زنده باشی

پاینده

Wednesday, September 19, 2007


و به سادگی

درونت را می خوانم

خالی نیست از من

همان روزهای تنهاییمان را

می خواهم

***

It is better to have loved and lost, than never to have loved at all
In Memorium, lord Alfred Tennyson

Saturday, September 15, 2007


و آنچه جریان دارد

درون من است که

به احترام آنچه

در تو می گذرد

اینچنان بی قرار است

Wednesday, September 12, 2007


برای کمتر از یک دقیقه

در آغوشم بود

چشمانم هرچند بسته

می گشت و احساس را نگاه می کرد

این خود_ زندگی است

Thursday, September 06, 2007


تعادل در اطرافت نباشد

راز خلقت را

خوبتر می فهمی

که خالق نیز

اگر خالقی باشد

خود

ذاتی ناموزون دارد

Thursday, August 30, 2007


پنجره

شیشه داشته باشد یا نه

در اتاق ما باد می آید

نفس صحبت تو

هوای اتاق را می روبد

Thursday, August 23, 2007


آخرین چیزی که به یاد می آورم

جمله غریبی

شبیه به دروغ بود

قریب نبود

اما از شنیدن به دور بود

به وضوح تداعی می کرد

آنچه که در دلش بود

هنوز نمی دانم

آن روزها که نمی دانم می زنم را

باید خوشحال بود

یا نه

Tuesday, August 21, 2007


چه ساده و لذت بخش است

نگاه گرم تو

تجربه خوبی است

پرواز کنار تو

بدون بال

Wednesday, August 15, 2007




به غرور می خزید در پوستین خود
از شب خبرش دادم
گفتم
شب
باید بندگی کنی
یا
پوستینت را که کهنه تر شده به سر کشی
خندید
و رفت


کمی ودکا

چند کلمه حرف

و آسودگی از هرچه تو و من

و آنچه که از ما نیست و در توست

گاهی باید چشم را بست

زیر لب چند کلمه نا سزا گفت

و چشم را گشود




lyric

Wednesday, August 08, 2007




گاهی دلم برای شادمانی کودکانه ات تنگ می شود
مثل آن روز که
اژدهای قرمز را تا خانه بغل کرده بودی
خوب یادم هست
صورتت را
که به همه لبخند می زد
دلم برای عاشقانه هایت هم تنگ شده

Thursday, August 02, 2007


خانه بزرگ است

بزرگی آن نه از طول و عرض

که به وسعت روح تو و عمق درون من جا دارد

در بالکن، سبزی جاری است که هنوز هم با عطر چای چیز دل انگیزی است

با همه خستگی ها

خانه، جای آرامی است

Wednesday, July 25, 2007


ساده نگاه نمی کنم

به سبزی چشمانت

ایمان دارم

به فصلی که در آنها جاری است

نسیم خوبی می آید

Thursday, July 19, 2007


برای تو
پرنده من

که بالهایت باز است

پرواز آرزو نیست

باید بلندتر بپری تا

در اوج من

بال زدن

آسان باشد

Thursday, July 12, 2007


فکر می کردم دیگر

نشانه ای برای ما نمی آید

امروز دریغ خوردم

در این میان

نشانه هایی که از نگاهمان رفته است

و خود

نشانه ای است

Tuesday, July 10, 2007


گاهی
صدایت
آوای فرشته ای را ماند
گاه
چون نوزادی در گوشم زمزمه می کنی
چاره ای نمی ماند
در خلوت به رقص آیم
این معمای حضورت را

Monday, July 09, 2007


کمی از حد او فراتر است

نمی داند

نه فقط چشمهای من

که حواسم

می شناسد این دو سایگی را

باران

چشمها را دوباره می شوید

Wednesday, July 04, 2007


نوعی دیگر است

وقتی گلهای فلفل را

نگاه می کنم

و

دودهای دور و برت را

از یاد می برم

و

دود

به آرامی

با باد می رود

و گلت می ماند

Saturday, June 23, 2007


او می داند

همین کافی است که روزگارم به او باشد

شادی مضاعف است

هنگام که هر دو دانسته

در راه باشند

Friday, June 22, 2007


خوشحال و شاد وخندانم

قدر دنيا را مي دانم

خنده كنم من ، دست بزنم من

پا بكوبم من ، جوانم

در دلم غمي ندارم

زيرا هست سلامت جانم

عمر ما كوتاست ، چون گل صحراست

پس بياييد شادي كنيم

بياييد با هم بخوانيم

ترانه ي جواني را

گل بريزم من ، از سوي دامن

بر روي خرمن شادابم ، شادابم


****

تنهاییم را که با خودم دارم زمزمه می کنم

Wednesday, June 20, 2007


بعضی درزها را

با پشم شیشه نمی توان پر کرد

مرگ تدریجی است

سیاهی ذاتی نفرت بار آنها

تربیت

از نهاد بر آید

Friday, June 15, 2007


برای او

آنها و دیگران

و شاید خودت

خوشایند نباشد

اما حس داشتن

حس خوبی است
















Get this widget Share Track details

Lyric



Wednesday, June 13, 2007


از درب پشتی

پنجره خانه مان را نگاه می کنم

هر روز

تا ساعت 3

نه یک بار

و هر بار

آرزویی با هر نگاه

Saturday, June 02, 2007

خود گم کردگانی
راه نیافته
دست بسته به هایی و یاهویی
خوبست برایشان
تا دست به آستین کسی نکنند

Friday, June 01, 2007


مثل کسی که

فردا روز اولی است که

دختر بچه اش به مدرسه می رود

دیشب را نخوابیدم

Tuesday, May 29, 2007


ترکیبی است از مرکب های رنگی

برگهای کاغذ

در چند جا خط خطی

نوشته های موزون

و گاه

از قافیه در رفته

هر آنچه که هست

چون به هم آوریش

دختری است

با موهای کوتاه

لبخندی تا خنده بر لب

و گاهلحظه ای نگران

به حرمت دیگران

***

سراسر غوطه وری است

زندگی با او

تولدت مبارک

Wednesday, May 23, 2007


ساده است اگر از میان گسستن

بسان گدایی است

باری را نیمه بر زمین نهادن

گر بگریزی، نیستی

تعمقی دوباره می خواهد

مگر مردش نباشی

Sunday, May 20, 2007


سی و سه سال گذشت

و من

نیاموختم که امروز را

با این هوایی که از دل به سرم می آید

چگونه به شب رسانم

Sunday, May 13, 2007


این روزها شاید کمی بزرگ شده ایم

نه

شجاع باشم عمر دخیل است

سالها بی ترس

عاشق می شدیم

هرکس را و هر چیز را

امروز به بهانه

از کناری می رویم

...

راست گفته اند عشق باد جوانی می خواهد

Saturday, May 12, 2007


کس را دخلی نیست

حتی تو

که من

حتی فقط

با نگاه به دختر کنار پنجره

از درون

ابری شوم

...

هوای گوارایی است

Wednesday, May 09, 2007


از ساعت 3 گذشته

آمده بودم

رادیو به واسطه همین کامپیوتر روشن

صدایی ناسور تا 5 خواند

بعد دلنشینی

کلامی را

برایم بازخوانی کرد

من به همان حال قدیم

چشمهایم تر شد

Wednesday, May 02, 2007


باد

وقتی به گلو افتاد

ستون را می شکند

سنگینی

در فلسفه پرواز نیست

Tuesday, May 01, 2007


دل خوش دارم

اگر صدای بال مگسی باشد

یا حرف های من

فهم به کمال رساند