Monday, July 28, 2008



تو کجایی

فکر کردی جایت را کسی می گیرد

تو تنها هستی

این میان

همین یک دو کلمه

شبم را سحر می سازد

Tuesday, July 22, 2008


این شبها


که آرام می خوابم را


از که دارم


این دل دونده مدهوش


این نگاه آرام را


از چه دارم


***


یک بوسه بر گوشه لبت


کافیست

Sunday, July 20, 2008


دچار شده ام

سحر سحر چیز غریبی نیست

سالهاست که بیدارم می کند

اما

دچار عادت شدن چیز دیگری است

سنگینی احساس سینه ام را می فشارد

با تو هیچ نمی خواهم

15/11/76

***

تولدت مبارک

Saturday, July 12, 2008



صبح شده بود


و من


هنوز طعم لبهایت را


تجربه می کردم


خاطره خوبی است که هنوز هم


تجربه اش می کنم


اما نمی دانم


تا کدام روز با من خواهد ماند


سالها گذشته است

Wednesday, July 09, 2008


آغوشت را بخواهم


مضیقه ای است


این بغلها نه آغوش است


نه بوس


***


فقط بادی است که می وزد

Friday, July 04, 2008




چشم به در دارد این مجنون



تو بودی که اول بار



مجنون خواندی مرا



و من



همچنان دیوانه ام



و



نمی دانم می زنم



شود که روزی به سحر برخیزم

Tuesday, July 01, 2008


هوای عاشقی است هنوز
حتی
به چند خط قانع می شوم
و خوب است که تو می دانی
فاصله
چه راه کوتاهی است