Monday, January 14, 2008




آرامش می دهد
گاهی به خیالی رفتن
بار را سبک می کند این بازی رویاها
گوشه ای نشسته ای
تنها
خیالی می بافی
چند سالی به جلو می روی
مگسی می آید
سرت تکانی می خورد
و هنوز روی صندلی
سرجایت نشسته ای
چه آرامشی دارد این بازی گمان






lyric

Saturday, January 12, 2008


تقریبا 3 سال پیش بود که آمدم اینجا

تورنتو را می گویم

زندگی خوب بود، کار می کردم ، گاهی درس می خوندم و دوستان زیادی را پیدا کردم

تقریبا 2 سال پیش بود که دختری از قاب خیس پنجره اش برای من دست تکان داد

دستش تکان می خورد و من به سادگی دستش را گرفتم

یک هماهنگی موزون شاید در جهانی موازی

یک روز من فهمیدم که کتاب دارم

یک روز او دوچرخه اش را سوار شد و من کودکش را دیدم که به سمت خیابان یانگ رکاب می زد

تصمیم گرفتیم که یک سقف داشته باشیم

چند روز بعد برای من کاری کرد

جلوی همه ایستاد

گفت می خواهم که تو نگران ماندت نباشی

گفت این کمترین کاری است که می تواند برای من بکند

و به من گفت حرف نزنم

حتی تشکر هم نکنم

حالا من یک شهروند قانونی هستم

حالا من برای همیشه چشمانم پنجره می بیند

من خود یک پنجره ام

***

...تنها راهی بود که







Thursday, January 10, 2008


آسان ایستاده بودم

قدش کوتاه تر بود

از بالا نگاهش می کردم

گاهی از اطرافش

با زیبایی صورتش

به اغما می رفتم

نازنین بود

اما گاهی شیطان در گوشش می نشست

هر چه بود

باوری از عشق بود

Thursday, January 03, 2008

Monday, December 31, 2007


شبها

به ما سخت می گذرد

پس هر لحظه اش

دل فشرده می گردد

و فشرده تر

و من

نمی دانم می زنم

و در نمی دانم مانده ام باز

Monday, December 24, 2007


سخت ترین قسمت زندگی

وقتی است که می بینی

عزیزترینت

در اشتباهی کم جبران

پافشاری می کند

و تو هر چه بگویی

از نقطه ای کمتر است

چون نمی داند چرا

و

می دانی که در خسران است

و تو

وا مانده ای

چون او

کله شقی بیش نیست

***

جبرانش بسی مشکل است

Saturday, December 22, 2007


تو

همیشه برای من

طعم ذغال اخته را تداعی می کنی

گاهی ترش و گس

گاه با نمک دلنشین تر

چند باری هم هسته سفت چوبینت را

زیر دندان حس کردم

اما همیشه هوس خوردنت را دارم

Thursday, December 20, 2007

It's Christmas


گاهی ساده و گاهی ابلهانه

اما عاشقانه

و نمی هراسم از بی عدالتی ها

اینجا

من کریسمس را

در خود می بینم

Saturday, December 08, 2007

Jingle Bells by BoneyM


از هر جنسی که هستم

گاز

مایع

جامد

شاید چون جیوه

هرچه

این روزها را

با شنیدن آهنگهایش

آرام می گذرانم


CHORUS:
Jingle bells, Jingle bells, Jingle all the way.
Oh what fun it is to ride in a one-horse open sleigh.
Jingle bells, Jingle bells, Jingle all the way.
Oh what fun it is to ride in a one-horse open sleigh.

Repeat Chorus

VERSE:
Dashing thro' the snow, in a one-horse open sleigh.
O'er the fields we go, laughing all the way.
Bells on bob-tails ring, making spirits bright,
what fun it is to ride and sing a sleighing song tonight.

Chorus

Repeat Chorus

VERSE:
A day or two ago, I thought I'd take a ride
And soon Miss Fanny Bright
Was seated at my side
The horse was lean and lank
Misfortune seemed his lot
he got into and drifted back, and we we've got upset

Chorus
Repeat Chorus

VERSE:
Now the ground is white,
Go it while you're young!
Take the girls tonight,
And sing this sleighing song.
Just get a bobtail'd bay,
Twoforty for his speed,
Then hitch him to an open sleigh
And crack! You'll take the lead.







Friday, November 30, 2007


این روزها

به یاد می آورم

مرور می کنم

و شاد می شوم

فردا را بیشتر دوست دارم

Wednesday, November 21, 2007


مبارز

لقبی است که هر کس

بنا به تجربیاتی که در طول دوران مبارزه اش

در هر نبردی

داشته به او تعلق می گیرد

شجاعت است اگر

در جنگ

چشمانت را باز نگه داری

Wednesday, November 14, 2007


هر که هست باشد

عاشقش هستی

به هر علتی

او می پندارد یا می گریزد

هر چه گذردعاشقش هستی

و این می ماند

دریغی نیست

Tuesday, November 13, 2007


گاهی به زبان نمی آید

گاه از وصف به دور است

صورتش

نگاهش

و آنچه که چون امروز می رسد

Friday, November 09, 2007


سوختم

رفتم تا بچه گیم

برگشتم

Saturday, November 03, 2007


نوشتن

و ننوشتن

و کرم نوشتن

و خواندن

و فهمیدن اینکه من هوس ذرت سرخ کرده کرده ام

و من تشنه خواندن

***

گاهی از اینکه هر دو نوعی به این درک رسیده ایم در خودم جا نمی شود

***

( این را باید دو هفته پیش می نوشتم )

Wednesday, October 31, 2007


زمانی یاد گرفته بودیم
شاد باشیم
آنجا
در دوران کودکی و نوجوانی
و گاهی هم تجربه کردیم
تنها هم شاد باشیم
اما نه یادمان دادند
و نه آموختیم
با هم لذت بردن را
***
حال برای ما
کنار هم بودن نقشی از زندان دارد



Friday, October 26, 2007


چقدر از نگاهت دلت را می خوانم

احساس من چقدر به صورتت نزدیک است

***

آنجا

من به ظاهر مردی عاشقم که چشمهایی بسته دارد

اینجا

این مرد ساده کدهای نگاهت را می خواند

و به سادگی و گاهی از یاس

می لرزد

***

باید بدانی

یا یاد بگیری

مرا با تکرار گذشته تناسبی نیست

جنسم چند قدمی جلوتر از زمان است

و
وابستگی اش از نوع بند نیست

Friday, October 12, 2007


و من

دوباره همان هستم

پیمانی که پوستش

جا کم دارد

و جایی که

ایستادن معنا ندارد

و زنده ام

مثل پرنده ای که

شنا را از پرواز آموخته

Thursday, October 04, 2007


نمی دانم

تمام اشتیاقم

آن است که

من همان باشم

که می طلبی

درونم آتش است

از بیرون آرام

و می دانم

ستایشت

برایم

دشوار نیست

***

این همان عاشقانه های من است

که می گفتی