Wednesday, January 31, 2007


برای دیدن

لازم نیست چشمهایت را تنگ کنی

دیدن نزدیک

دشوار نیست

حرفهایم سطح صیقلی دارد

Monday, January 22, 2007


دلگیر نیستم از تو

این بی قراریم سببی بسته دارد

این چشمهای نشسته

بیمارم می کند

Tuesday, January 16, 2007


وقتی مست بود

به حقیقت دلش را دیدم

و گرمایش را

چه مرتفع است

این وصف وجود تو

Monday, January 15, 2007



از قاب خیس پنجره ای
نوایی می آمد
و من روزها
در پی آن
چهره ای می ساختم
و گاهی چند
شبیه بودند به آنچه دیدم
حالا همه
نزدیکتر می نشینند
Thursday, January 12, 2006


***

امروز که این نزدیک نشسته ام
شب آن چهره ها را مرور می کنم
و روزها آنچنان است که من می خواهم
می دانم آن دختر نشسته در کنج پنجره
لطافت باران را رساند
وآسمان را
و من از پشتش عشق را دیدم
و اما را
و این من بودم

Saturday, January 13, 2007


این چهره مان همیشه نماند

گرد و غبار زمان که نشست

صاف نخواهد بود

این صورت زمان

سخت است آینه را دیدن

چندی که بگذرد

Friday, January 12, 2007


وقتی نمی دانم میزنم

این اطراف

چیزی

روی در من دارد

این روزها

خوابمان بیداری است

Thursday, January 11, 2007


در بازی
باخته ای
.اگر بیایی
مرد صدساله
روزهایی پشت سر داشته
عبایی کهنه دارد
آب و هوا او را نمی لرزاند

Monday, January 08, 2007


اگر نگاه کنی
خوب
می بینی
***
این روزها خوشبخت ترم
گرمایی حتی گاهی سبز
وقتی
همسو می شود
من شادمانم
ببین پس چقدر خوشبختم

Wednesday, January 03, 2007


این روزها
در انتظار و با فکرهای بی سبب
نمی دانمی از نوع شک می زنم
اما
می دانم هایم
همیشه از تو نور دارد
شاید هذیان این بیماری است