Saturday, April 29, 2006


صندلی را از زیر پایت برخواهم داشت
خدا
گر کفر نباشد
اینجا آسمان توست

Monday, April 24, 2006


در حجم دو وبلاگ نمی گنجید
فضای واقعی می خواست
سومی هم راهنما بود تا انجام
حال نیایش
نوعی حواس عاشقانه است

Friday, April 21, 2006


از درون بود
نفس نیست و نفس است
ثانیه ای گذشت تا دیدم نهفت را
اینجا بوی درون می دهد

Monday, April 17, 2006


خوشبخت
فقط یک دم است
نه عاشقانه نیست خوشبخت این حالم را
من در جایی دیگرم

Wednesday, April 12, 2006

به قطعیت رسیدن من و نینا
چیزی نبود که آنها از قبل تصوری ببرند
من در حجمی گم شده ام که در متن وهم گسترده است
من در هجوم هوای عشق
در باد به خزیدن گریستم
***
می ستایمش




من دلتنگی هایم را به کلمه تبدیل می کنم
تو تنهاییت را می نویسی
من یک صفحه سفید دارم برای نقاشی
تو یک جعبه ی مداد رنگی
من یک پنجره دارم با گلدانهای شمعدانی
تو ستاره ای داری درخشان و طلایی
من منتظر کسی که بیاید
تو می آیی برای کسی که منتظر باشد
من بالهایی دارم برای پرواز
تو آسمانی داری برای اوج
من چشم هایی دارم برای دیدن
تو گوش هایی داری برای شنیدن
من پاهایی دارم برای قدم گذاشتن در راه
تو دستهایی داری برای از میان برداشتن سنگهای راه
من آغوشی دارم برای خستگی ها
تو شانه ای داری تکیه گاه
من هوا و خورشیدم و خرداد
تو خاک و ماه و اردیبهشت
در روز چهارشنبه..در ساعت چهار
من از پله های شمالی مترو به خیابان می رسم
تو از پله های جنوبی آن
من به سمت جنوب نگاه می کنم
تو رو به شمال
من می ایستم
تو می آیی
نگاهت می کنم
نگاهم می کنی
...هوا و خاک
...خورشید و ماه
...خرداد و اردیبهشت
.... با هم یکی می شوند
...زمان متوقف می شود
...جهان های موازی به هم می رسند
و عابران پیاده ی تمام خیابانهای دنیا در آن یک لحظه پرنده ای را می بینند که در آسمان اوج می گیرد
و هماندم من و نینا عاشق شده ایم
من عاشق نینایم
....................................................................

Saturday, April 08, 2006


بهشت اینجاست
میان موهایت
هوای نفست
شیرینی لبهایت
وبی تابی نگاهت
و من
مات
هنوز در نمی دانمم
می دانم عاشق شده ام

Friday, April 07, 2006


آغوشت را
آغوش آغوشم ساز
به رویایت می آیم
***
می دانم
نه
دوباره نمی دانم می زنم
می دانم
عاشق شده ام

Thursday, April 06, 2006

In to sky


با یک لحن خاص بخوانید
***
دیوونه

Sunday, April 02, 2006


شاید از تو متنفر نباشم
اما دوستت ندارم هربار
به ویگن گوش می دهم

Saturday, April 01, 2006

Blood Donation


یک کار گروهی
یک تصمیم فردی
لحظه ای تحمل
احساس بودن و کاری کردن