Wednesday, August 31, 2005

چهار سال پیش

نهم شهریور
چهار سال پیش
نهم شهریور
امسال

Monday, August 29, 2005

دامن تو

گیتار کهنه من
همان ساز تنهای تنهایی من
تنهاتر از همیشه
در غربت گرد گرفته تو
بی صدا شکسته
روزی گیتار من هم
دامنت را خواهد گرفت

Friday, August 26, 2005

مرگ تو

کشتن
حتی کشتن در میان کلمات هم کار ساده ای نیست
اگر از کاشتن با کشتن برسی
دیگر ساده نخواهد بود
تو را در میان کلمات کاشتن و کشتن
آیا محال است ؟

Wednesday, August 24, 2005

این وسیع

یک تبادل یک طرفه
نه یک تخلیه
شاید دزدی محترمانه
حالا راحتترم
اما گاهی
روحم
از بودنت در این وسیع
به خارش می افتد

Wednesday, August 17, 2005

گور خالی من

این گوری که سرش گریه می کنید مرده توش نیست

Thursday, August 11, 2005

نوزاد نابغه

همه چيزازوقتي شروع شدكه به دنيا آمدم.اولين بار وقتي دكتر بادستهاش منواز شكم مادرم درآورد ودوتازد دركونم به جاي گريه گفتم:آخ كس كش.دكتر يك لحظه جاخورد.اما بعدفكركرد يكي از پرستارهاست ومنو زمين گذاشت وبعداز دعوا اونواز اطاق عمل بيرون كرد.يعني چي؟چه اتفاقي درمورد من افتاده بود.مگه نه اينكه يك نوزادنميتونه فكركنه؟پس چطور من تمام اتفاقاتي كه دركنارم مي افتاد راميفهميدم؟وقتي به اطاق بچه ها رفتم.دختري كه كنارم خوابيده بودخيلي به من نگاه ميكردوميخنديد.باخودم گفتم نكنه كونه؟اما نه،آخه بچه 1 روزه هم مگه كون ميشه؟تصميم گرفتم كمي درمورد خودم فكركنم.چي شده كه من اينطوريم واين خصوصيت رو دارم.خدايا داشتم ديوونه ميشدم.آخرين چيزي كه به يادم مي اومداين بودكه من يك زن را داشتم ميكردم.آخه پس چطور سراز اينجا درآورده بودم.نكنه مثل بعضي از بچه ها كه از پدرو مادرشون بعضي مريضيها رابه ارث ميبرند من از پدرم عقلشو به ارث بردم.يعني همچين چيزي ممكنه؟

خانه عمو

صداي تار و ستار و دف و سنتور
اينجا
حال تازه اي داشت
با خود فريبي نوازنده جوان
ولي خوشايند

Friday, August 05, 2005

قهوه ترک


فنجان هایی که هر روز غروب
داغ می نوشیدیم
تا مام برایمان از امروزی که اینجا هستیم
و حال قدرش نمی دانیم
بگوید
چه گرم بود نوازش قهوه

Thursday, August 04, 2005

تو

اینجا را بدون تو دوست دارم
او می گفت
من باور نمی کردم
راست می گفت
اینجا را بدون تو دوست دارم

Tuesday, August 02, 2005

از رامونا امیری

عاشق شو انگار که هیچوقت دلت نشکسته! کارکن انگار که محتاج پول نیستی! و جوری برقص که انگار هیچکس نگاهت نمی کنه!