از دل نرود هر آنکه از دیده برفت از دل برود هر آنکه از دیده برفت تکلیف نقطه را روشن کن payman jozi پیمان جوزی 페이만 ペイマン 払男
تو کجایی
فکر کردی جایت را کسی می گیرد
تو تنها هستی
این میان
همین یک دو کلمه
شبم را سحر می سازد
این شبها
که آرام می خوابم را
از که دارم
این دل دونده مدهوش
این نگاه آرام را
از چه دارم
***
یک بوسه بر گوشه لبت
کافیست
صبح شده بود
و من
هنوز طعم لبهایت را
تجربه می کردم
خاطره خوبی است که هنوز هم
تجربه اش می کنم
اما نمی دانم
تا کدام روز با من خواهد ماند
سالها گذشته است
چشم به در دارد این مجنون
تو بودی که اول بار
مجنون خواندی مرا
همچنان دیوانه ام
و
نمی دانم می زنم
شود که روزی به سحر برخیزم