Wednesday, July 25, 2007


ساده نگاه نمی کنم

به سبزی چشمانت

ایمان دارم

به فصلی که در آنها جاری است

نسیم خوبی می آید

Thursday, July 19, 2007


برای تو
پرنده من

که بالهایت باز است

پرواز آرزو نیست

باید بلندتر بپری تا

در اوج من

بال زدن

آسان باشد

Thursday, July 12, 2007


فکر می کردم دیگر

نشانه ای برای ما نمی آید

امروز دریغ خوردم

در این میان

نشانه هایی که از نگاهمان رفته است

و خود

نشانه ای است

Tuesday, July 10, 2007


گاهی
صدایت
آوای فرشته ای را ماند
گاه
چون نوزادی در گوشم زمزمه می کنی
چاره ای نمی ماند
در خلوت به رقص آیم
این معمای حضورت را

Monday, July 09, 2007


کمی از حد او فراتر است

نمی داند

نه فقط چشمهای من

که حواسم

می شناسد این دو سایگی را

باران

چشمها را دوباره می شوید

Wednesday, July 04, 2007


نوعی دیگر است

وقتی گلهای فلفل را

نگاه می کنم

و

دودهای دور و برت را

از یاد می برم

و

دود

به آرامی

با باد می رود

و گلت می ماند