Wednesday, August 30, 2006


پیامی از سر ستایش
طبیعتی هوس انگیز دارد
نبض نشئگی نگاه
معتاد ستایشم

Saturday, August 26, 2006

غریزه یا نشانه
هر چه هست
طبع زرد را نمی پسندد
بی زار نیستم
اما همان نیرو
می گوید
مراقب باش

Thursday, August 24, 2006


نشسته بود
با چشمی عریان
نگاهم می کرد
من صدا کردم
قشنگ عاشقانه
و نگاه بود

Tuesday, August 22, 2006


چند روز مانده
این اند روز کمی کند است
به شوق دیدن فریادت
به انتظارم

Saturday, August 19, 2006

شغال را چه حرمت است
که خود
از سیاهی روزش به زحمت است

Friday, August 18, 2006





به صدا آمده بود آن حجمی از اتاق
چه هوایی داغ تر از آن
نگاه چشم تو
خوب سوزان است
و حرف

Tuesday, August 15, 2006




و باز نوشته ای نمی تراود
و باز نمی دانم می زنم
نه از آنها که نمی دانستم
برای حال ما کلمه کم است و معنا مبهم
این همان نیایش است

Thursday, August 10, 2006

...
رنجها برده فراوان هنر آموخته ام
از همه عشق تو را خوبتر آموخته ام
نی خطا گفته ام جز عشق ندارم هنری
در همه عمر همین یک هنر آموخته ام
اوحدی مراغه ای

Sunday, August 06, 2006

وقتی من شادم
و تو می دانی
رمز لحظه ها جاری است
در آن سمت پنجره
شهری است که قدم ما را می خواهد
سپس بوس

Saturday, August 05, 2006


به عقب چه می نگری
راه هموار است
مرا از شب گذشتن ماه ها است
بی دریغم