Saturday, December 31, 2005

2006 Happy New Year 2006


Dear Friends, relatives and you special one
My parentsAliandnaiermylovelysisterandbrotherpejvakanadpedram

andyouallmybelovedfriendandyouspecialoneginamaryamhelenafarid

bardiamarjanminoohomaamandachristinesiminkumiyukomaniaranko

mamiemiheesunsoohyongkanaeimasumitoniseramattlisanattyjamie

gabrielleabbycrisninayasamanmichellemehranshahabmohsenseid

siyamakniloofaronuramirshahryarhoomanaidinalahealikitparisamahsa

simaarashelhammehrnooshrahimeltefatjamshidazinatoosabehnamramin

allaaryanyasharshabnamfarzinasalsepidehbaharehramtinnedamehdifarshad

feryaljiwonkavehhamidmarykazemmanihootanmeratmaziarneginparivash

parvinsalarsalmaandrubeverlychisatohazelkatayoonmohammadnahidemad

hamidehkatehomajalehmobinanarimansamkellyporoshaathoseinjerardo

gitiironkamranshahramtarotorontoiraniangrouphayedehhassan

(if I forget your name pls let me know)


A big "Thank You" to each and everyone of you, for the huge help and kindness. I are sure that
without you, 2005 would have been extremely boring. I am counting on your continued support in 2006 and in the future ahead of us...........................................

I wish you all a magical Festive Season filled with Loving Wishes and Beautiful Thoughts.

May 2006 mark the beginning of a Tidal Wave of Love, Happiness and Bright Future.

Tuesday, December 27, 2005

مانی آ


پولک های لباست
کف خانه ام
روی مبل
و تخت را طلایی کرده
آیا صدایت فاصله است
و یا نگاه
پولکها برق می زند

نوشتن




شاید وسواس بیهوده ای است
روزهایی است که برای نوشتن روز نیست
روزهای پر سر و صدا
و شاد
اما برای نوشتن نیست

Wednesday, December 21, 2005

Merry Christmas

Merry Christmas
با یکدیگر به مزامیر و تسبیحات و سرودهای روحانی گفتگو کنید و در دلهای خود به خداوند بسرایید و ترنم نمایید
افسیان 19-5

Tuesday, December 20, 2005

آواز


خوش ترین ایام عمرم
لحظه های آواز خواندنم بود
و می خواندم
فریاد می زدم
و صدایم
از شعرهایم می گفت

Tuesday, December 13, 2005

عصرهای نینا


عصرهای من رنگ و بوش عوض شده
ولی همان حس را داره
عصرهام اینجا بوی غذا و ادویه کره ای میده
کمی اسپایسی و با الکل که گاهی از مختصر فراتر است
دوستش دارم
و لی به جرات دلم برای عصرهایی که با او داشتم
کافی شاپ کازه مرکز خرید ونک
تنگ شده

Monday, December 12, 2005

دوست


این راه کجا میرود
اولین بار است گذاشتم خودش برود
کمی شناوری
و شاید مسئولیتی بی تعهد

Friday, December 09, 2005

ایست


گاهی اتفاق می افتد
دیدن حرکت عقربه دقیقه
و همان یک لحظه
معنای حرکت یا سکون است

Wednesday, December 07, 2005

مرگ


هر وفت خواستید بروید
بروید ایران
خودش خواهد برد شما را
شاید حتی شهید شناخته شوید
و شاید اولین و بزرگترین مرده شهر
بروید که هوا هم
شما را خواهد برد

Tuesday, December 06, 2005

Wish You Were Here



I fall asleep thinking of you.
Dreaming of things i wish were true.
As i wake i shed a tear,
cause i awake with out you here


By Keith D. McCoy

Sunday, December 04, 2005

نه در ماندن سکونی


پایم توان ماندن نداشت
می لرزید که برود
هوایم ماندن بود
نفس نداشت
خانه ات دلگیر نبود
دلت با من نبود